-
[ بدون عنوان ]
1391/04/22 02:25
واااو... 1سال و چار ماه میگذره از آخرین پستم زندگی چه قل خورد و قل خورد و قل خورد. دلم برای وبلاگ قدیمیم تنگ شده بود. پستاش انگشت به دهنم کرد. جددن و از ته دل روزای فوق العاده ای بودن یادش خوش...
-
[ بدون عنوان ]
1389/12/19 16:59
پ.ن.بهانه هایم برای بودن ،حتی در دنیای واقعی ،به هیچ ، تقلیل یافته... برای همیشه ،خداحافظ اینجا
-
اصنم نمیخام بنویسم نقاشی 7 هااP:
1389/12/10 16:37
بگذار «عشق» مال کسانی باشد که رویای عاشق پیشگی دارند مــــــــن و تـــــــــــو شجاعت عاقل بودن داریم آنقدر که بدانیم وقتی عشق از در می آید.. «رنج» است که با آن بر سر آوار میشود پ.ن.۱.سلام امروز باز غذا پخیدماا ..اگه نمکش یکمی بیشتر بود و یکمی سوزیده نمیشد ،معرکه تر بود.گفتم معرکه تر،چون هویجوریشم معرکه بود...
-
نقاشی 6
1389/11/26 19:51
کمبود خواب با یک روز مرخصی حل می شود. کمبود وقت با مدیریت زمــان سایر کمبود ها نیـــز علاجی دارند... با کمبود دست هایت چه کنــم ؟! میلاد تهرانی پ.ن.1.اینم ششمین نقاشیم که روز 26/11/89 تموم شد و مال عزیزترینه پ.ن.2.اگه با هزار بدبختی برین یه قلم موی چهار-صفر بگیرین که پرنده هاتونو با اون رنگ کنین که ظریف تر در بیاد...
-
[ بدون عنوان ]
1389/11/21 00:04
بعد از اینهمه وقت آمده ام تا بگویم: خسته ام...زیاد! از خودم همین پ.ن.۱.منتظر نقاشی بعدیم باشید ..ارزشش رو داره
-
نقاشی 5
1389/11/07 13:39
تو فقط خودتی با مشکلاتی که "ترین" نیست ، اما برای ساختن تو بهترین است اگه قرار بود هرکسی بزرگترین غمش رو برداره و ببره تحویل بده ، با دیدن غمهای دیگران آهسته غمش رو در جیبش می گذاشت و به خونه بر می گشت پ.ن.۱.دیشب یعنی 5/11/89 پنجمین نقاشیمم تموم شد . ۳ـ۴ روز بیشتر طول نکشیدااا الگوم از نادر مهذب نیا بود که...
-
غاتی پاطی
1389/10/06 13:59
زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست کاش قدری پیش از این یا بعد از آن میزیستم پ.ن.1.ذهنم شده مثه یه پیاده روی شلوغ پر آدم، که همه دارن به هم تنه میزنن تا راه خودشونو باز کنن... پ.ن.2.دلم ناجور ،بارون میخاد ... پ.ن.3.
-
نقاشی 4
1389/09/17 20:21
تو صمیمی تر از آنی که دلم میپنداشت دل تو با همه ی آینه ها نسبت داشت تو همان ساده ی سر سبز نجیبی که خدا در میان دل پاکت ،صدف آینه کاشت پ.ن.1.سلام دوس جونای من...با عرض معذرت به خاطر اینکه به وبلاگم سر نمیزدم و خب قبول دارم بی معرفتی کردم خواستم چهارمین نقاشیمو روز 10/9/89 تموم شدو نشونتون بدم . نقاش الگومم نمیدونم کی...
-
[ بدون عنوان ]
1389/08/23 23:21
بازوانت را به مستی حلقه کن بر گردنم تا بلرزد زیر بازوهای سیمینت تنم چهره ی زیبای خود رااز رخ من وا مگیر جز به آغوش چمن یا دامن من جا مگیر راز عشق پیش را آهسته خوان در گوش من جستجو کن عشق را در گرمی آغوش من پ.ن.هر گاه که عشق را به دیگران نثار کنی رهنمون میشوی به آن حیات سحر آمیز شادی درونی که بخیلان به آن راه نمی...
-
:)
1389/08/13 21:59
گاه یک سنجاقک به تو دل می بندد و تو هر روز سحر می نشینی لب حوض تا بیاید از راه از خم پیچک نیلوفرها روی موهای سرت بنشیند یا که از قطره آب کف دستت بخورد گاه یک سنجاقک همه معنی یک زندگی است . پ.ن.2.امروز غذا پخیدم.
-
نقاشی (۳)
1389/08/11 20:01
اگر می خواهی آب باشی باید اول قطره باشی قطره آبی پشت شیشه تاب اگر آوردی نلرزیدی اگر حتم روزی دریا میشوی. پ.ن.1.بلخره چند وقت پیش ،سومین نقاشیم هم تموم شد ضمن اینکه دوس داشتم بدونین اینم به بهترین دوستم تقدیم شده ،خواستم شمام ببینینش : پ.ن.2.خدایا دوستان من ارمغانی از رحمت بی کران تو اند ،خرسندشان ساز به تندرستی. پ.ن.3.
-
دوستت دارم ای آبی آرام...
1389/08/05 19:04
تو اگر باز کنی پنجره ایی سمت دلت میتوان گفت که من چلچله ی لال توام مثل یک پوپک سرما زده در بارش برف سخت محتاج به گرمای پر و بال توام پ.ن.۲.اگر ارتباط عکسو با متن نفهمیدین ،زیاد سخت نگیرین...زیر پوستیه معناش ...
-
[ بدون عنوان ]
1389/07/18 18:32
-
[ بدون عنوان ]
1389/07/14 14:21
پیش هم بودن اگر دیروز ها لطفی نداشت ارزش دیروز را امروز ، باور میکنیم ... *بدون هیچگونه پی نوشت...
-
پس درآمدی بر تابستانی که گذشت
1389/06/13 02:06
سلام به همه دوستای خوبم، البته بعد از مدت ها.... خب اول که کلامی از شیخ بهایی بگم براتون که جالبه و بعد برم سر اخبار : آدمی اگر پیامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نیست، زیرا : اگر بسیار کار کند، میگویند احمق است ! اگر کم کار کند، میگویند تنبل است! اگر بخشش کند، میگویند افراط میکند! اگر جمعگرا باشد، میگویند بخیل...
-
دهه 60 یا
1389/05/22 17:24
پ.ن.ازون جایی که گفتم شاید شماهم به این خیل محترم اجتماع تعلق داشته باشین،بد نیست یه یاد آوری کوچولو بکنم .. پ.ن.2.ازون جایی هم دوباره که ،گفتم شاید مثه من شکمتون در حالت اهتضار؟!؟!(احتضار،احتظار،احتزار،اهتزار،اهتظار و الخ) به سر میبره،یه جک میگم،بخندین : زن به شوهرش میگه :شوهر همسایه هرروز صبح که میخواد بره سر...
-
تکیه گاه
1389/05/15 20:09
ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم چون شب خاکستری سر در گریبانت نبینم ای تو در چشمان من یک پنجره لبخند شادی همچو ابر سوگوار این گونه گریانت نبینم ای پر از شوق رهایی رفته تا اوج ستاره در میان کوچه ها افتان و خیزانت نبینم مرغک عاشق کجا شد شور آواز قشنگت در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبینم تکیه کن بر شانه ام ای شاخه...
-
[ بدون عنوان ]
1389/05/10 20:19
مدتها بود من و سکوتی مبهم، بدنبال فرصتی برای زندگی می گشتیم. سکوت اتاق خالی زندگیم رو هیچ چیز جز صدای گاه گاه کودک همسایه نمی شکست. به در و دیوار این اتاق خالی دل بسته بودم،.گاهی می ترسیدم اگه روزی دیوارهای اطاق زندگیم لب باز کنن برای حرف زدن، ممکنه چه چیزایی از دردای شبونۀ یه انسان رو لو بدن. خیلی وقتا بهم می گفتن...
-
بیا با من و باور کن حرفم را
1389/04/25 16:14
بیا با من بیا در خلوت ِ این خالی از دنیا و برهم زن سکوت ِ سرد ِ ساکن را بیا با من بیا در لحظه های تنگ ِ دلتنگی و بگشای آن جدار ِ سخت ِغمهارا بیا با من بیا در نغمه های تلخ و دلگیرم بیا در شب ، در این مأوای جانسوزم بیا در شب ، نبینی اشک چشمانم نبینی طاقت ِ طاقم نبینی زردی ِ رویم نبینی تا اگر از دور، برایت نامه ای دادم و...
-
خوشبختی های بزرگ
1389/04/22 14:48
خوشبختی یعنی اینکه میدونم کسی هست که دوستم داره خوشبختی یعنی اینکه میدونم کسی هست که دوستش دارم خوشبختی یعنی اینکه از ثانیه ثانیه ی حضورش لذت میبرم خوشبختی یعنی اینکه صبح که از خواب بیدار میشم،اون اولین چیزیه که بهش فکر میکنم خوشبختی یعنی اینکه شب که میخام بخوابم،اون آخرین چیزیه که تو فکرمه خوشبختی یعنی همون ترسی که...
-
[ بدون عنوان ]
1389/04/10 00:55
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیشبینی نمیکرد. و خاصیت عشق این است. پ.ن.همیشه که نوشته ها ،پی نوشت ندارند.صریح است...صریح...
-
با حال ترین طالع بینی چینی که تالا دیدین
1389/04/05 13:51
هیچ کلکی در کارنیست! این بازی بطرز شگفت آوری دقیق خواهد بود! البته بشرطی که تقلب نکنید! فقط به دستور العمل عمل نماید و تقلب نکنید، در غیر اینصورت نتیجه درست از آب در نخواهد آمد و بعد آرزو خواهید کرد که ایکاش تقلب نمی کردید! این حدوداً 3 دقیقه زمان خواهد برد تا شما را دیوانه کند!! کسی که این پیام را ارسال کرده گفت که...
-
دلم تنگ است!
1389/03/24 15:54
همانند سربازی که تازه از جنگ بازگشته محتاج نوازش دست هایت هستم باور کن که دلتنگی ... دلتنگی ... دلتنگی مرگ تدریجی ست !!! (میلاد تهرانی) p.s.jiji
-
تسلیت بنده را پذیرا باشید
1389/03/16 22:05
ز خر خوانان عالم هرکه را دیدم غمی دارد / دلا رو کن به مشروطی که آن هم عالمی دارد ایام سوگواری امتحانات تسلیت باد... پ.ن.
-
من که مینالم ...تو فقط بخند
1389/03/08 10:15
لطفن سرم را روی شانه ات بعد برو دنبال تکه های دیگرِ تنم بگرد! توی گنجه ات را بگرد... توی مثلن مردمک هات را لطفن بگو گریه ام کنند من گریه دوست دارم ضمنن توی زباله ها را هم و لای عکس هایی که با گربه ام لطفن روپوشِ سفیدت را بپوش مرا معاینه کن توی حلقم را بچرخ که تنگِ بغضم چسبیده ای و نفس که ندارم دیگر یعنی توی حلقم تنگِ...
-
خسته ام ،تنهایم کن...
1389/02/27 00:00
امشب ،هی هوایی می آید و هی پریشان میکند ،گیسوان آسوده ی خیالم را امشب ،هی چشمانم را به زور می بندد ، و هی میبرد مرا به آن دور ها به آن روز ها ... و هی جلوی چشمانم رژه می رود و هی نمیگذارد فهم کنم ،خطوط در هم این کتاب را . هی با دستانم کنارش میزنم و هی می آید دوباره ،و میخندد به من و هی نمی رود و هی خسته ام میکند ... و...
-
All Because Of You
1389/02/25 20:44
It's all because of you Yeah you It's all because of you Nobody else makes me feel like you do I have the time of my life And it's all because of you If I was able to thank you For coming into my life If I was able to tell the whole world how I feel My love is for real If I was able to write a song I would have filled...
-
[ بدون عنوان ]
1389/02/16 20:37
چه فرق میکند صد سال دیگر اسم این دقیقه چه بوده حس این هوا چه بوده منظور این واژه ها چه بوده است لب ریز ،تگری ،آرام ، آرام آرام... فالی بزن دختر ! بی خیالی خالص آدمی هم هوش خاصی می خواهد. علی مسعودی نیا
-
زندگی ای که نمیخاهمش،چیزهای خوبی به من نیاموخت...
1389/02/07 17:52
زندگی به من آموخت، هیچ کس تنهایی های مرا نخواهد فهمید... زندگی به آموخت ، اگر خلوت کسی را جایی نبود، اگر احساس کسی را جایی نبود، اگر آغوش کسی را جایی نبود، برای من ... کوله بار تنهایی هایم را به دوش بکشم و بروم... بروم جایی که قلب های تنها و شکسته را ،پناهی هست... جایی که سرهای بی سودا را ، دست نوازشی هست... زندگی به...
-
دیشب من...
1389/02/02 10:04
در اوج تنهایی به هیچ فکرمیکنم... نیست میشوم و بازخودم را در گرداب زندگی سرگردان میبینم در اوج تنهایی میخندم به هر آن چه بودن میخوانند ومن داشتن مینامم در اوج تنهایی به عشق فکر میکنم و پاک تر از آن دروغ را می بینم در اوج تنهایی به حال دلم زار میزنم و به سادگیش میخندم در اوج تنهایی... میمیرم... تنهاییم اصیل است واصالتم...