مدتها بود من و سکوتی مبهم، بدنبال فرصتی برای زندگی می گشتیم.

سکوت اتاق خالی زندگیم رو هیچ چیز جز صدای گاه گاه کودک همسایه نمی شکست.

به در و دیوار این اتاق خالی دل بسته بودم،.گاهی می ترسیدم اگه روزی دیوارهای اطاق زندگیم لب باز کنن برای حرف زدن، ممکنه چه چیزایی از دردای شبونۀ یه انسان رو لو بدن.

خیلی وقتا بهم می گفتن آفتاب پشت پنجره ها و دیوارهای خونۀ دلم طلوع کرده، اما من هیچوقت اجازه لذت بردن از این طلوع رو به خودم نمی دادم

کمتر روزی رو از زندگیم یادم میاد که حسرت تکرارش رو داشته باشم، ولی زیادن روزایی که دلم می خواد  با دستهای خیسم خاکشون کنم تو هزارتوی خاطرات بازنیافتنی

اما

این روزای خاص و خواستنی، دلم هوای پرسه زدن تو کوچه پس کوچه های زندگی رو داره

این روزا دلم می خواد هر چی دوربین هست دوروبرم برای ثبت لحظه هام به خدمت بگیرم

این روزا دلم می خواد هیچی رو از دست ندم و گاهی 24 ساعت هم برام کمه

این روزا پُرم از تو

همین روزایی که رویا های بافته شده ام رو توش پنهون کردمو تو رو هم 

همین روزایی که بهم احساس زندگی میدن و وقتی گاهی به اجبار کار و روزمرگی ازش میزنم بیرون ،انگار پر پروانگیم رو جا میذارم و میشم یه آدم ساده ی روزمره 

کاش میشد همین جا برای همیشه اُطراق کنم

برای همیشه این نگاه تو باشه که فکرامو می لرزونه و هوای تو باشه که میره و می شینه توی تموم وجودم

راستی می دونی می لرزم، گاهی که حتی فکر نبودنت سراغم میاد . می دونی ته می کشم. می دونی می میرم وقتی حس می کنم نیستی، وقتی حس می کنم می ری سفر، وقتی حتی برای ثانیه ای نبودنت میاد سراغم.

بدون که همه این حسـّا با نبودنت منو احاطه می کنه، هر چند زیاد به روت نمیارم و نمی گم

دلم مخواد برای همیشه من کلمه بسازم از تو و تو بزرگترین شعر ساخته ی دست من بشی... 

دارم ورق میزنم تقویم این همه روزِ پشت سر گذاشته رو و توی ورق زدنام این تویی که یه عالمه تجسم وتصویر برام نشوندی تو این روزنگار

این تویی که نمیدونم میشه همیشگی بشی یا نه؟ میشه حقیقی بشی یا نه؟و خیلی میشه های دیگه که پیش حضورت هر قدر کوتاه و نیمه کاره هیچه و من عاشق بودنتم 

یه زمانی باورامو کشته بودم اما حالا دارم دوباره پیدات می کنم، لای شعرام، لای نوشته هام، لای بغضام، لای بدیام، لای خوبیات، لای زندگیم دارم دوباره پیدات می کنم و دلمو میسپارم دستت، همون دست دوست داشتنیت که به اندازۀ فکرام و تنم گرمه وعطشش منو میبره به ملکوت، به اوج، به ارتفاع و به صعود

بذار همین جا ،کنار دلت توقف کنم  وهمین جا آرووم خواب گرم تو، چشامو بگیره

بزار توی خوابِ یه چشمه باهات زندگی کنم، نفس بکشم، بخوابم، بیدار شم و باورم بشه توی این خواب بلندم حقیقی شدی

چیه ؟فکر میکنی دیوونه ام؟خب شاید باشم.به تو که گفتم دیوونه تم 

و این یعنی من بلاخره تو فکرت یه جایی گرفتم واسه خودم، توی دلت جای خاصی دارم برای خودم که حتی نبودنت هم نمی تونه جامو ازم بگیره، جای یه آدم دیوونه با کلی هذیون رو

بذار همینجا توی فکرت توقف کنم ،پرسه هامو تموم کنم و بشینم کنج اتاقی که الان آغشته شده به عطر همیشگی تو ،و عطر نفسهات که تو زندگیم پیچیده 

عزیز دلم، یادمون باشه عاشقی یاد گرفتنی نیست و هیچ مادری گریه رو به کودکش یاد نمی ده و من بی یاد گرفتن و بی اکتساب، دوستت دارم

عزیز دلم، همیشه گفتم و باز می گم که جوری همو دوست داشته باشیم که اگه رفتنی در کار بود نسوزونیم، آتیش نزنیم و نشکنیم

عزیز دلم، باز من می مونم و صبر، من می مونم و بی قراری، من می مونم و نیاز، من می مونم و خیال شیرینت و تو بمون و صداقت گرم یک حضور  

                                                  متن کامل از وبلاگ دغدغه های یک مرد 

پ.ن.1.سلام..میدونم اصلا این کار درستی نیست که هی  از وبلاگ های بقیه مطلبی رو قرار بدم ،اما این متن واقعا معرکه بود...شاید از دید من...  

بعدم خب نویسنده این  متن قشنگتر از  من بلد بود حرف بزنه..رودروایسی که نداریم  

پ.ن.2.همه چی هم آرومه..خیلی هم خوشحالم..

نظرات 13 + ارسال نظر
۳۰۱۰۴۰ 1389/05/10 ساعت 20:25 http://301040.blogsky.com

be nazaram peyneveshte 2 be matlab nemikhord!
movafagh bashi

نخیرم....خیلیم میخورد....
تازشم خیلی هم خوشحالم

سلام. چه عجب اومدین. البته کم کار شدی ها ...
خوب خودتم قشنگ می نویسی ... فکر کنم وقتش و حوصلش نداری؟؟؟
واسه همین هم استقبال نکردی از کافه گفتگو
بهرحال خواستم دوباره شما رو و خوانندگان وبلاگت رو برای بحث آزاد دعوت کنم به آدرس زیر
www.begoobegam.blogsky.com

سلاام
خب شرمنده...
تازه مرسییی لطف دارین
والا من اونجا اومدم اما نظر دار نبودم..ایشالا نظرا که بیشتر بشه نظرم میاد...
ولی بازم ممنون

امید 1389/05/10 ساعت 22:31 http://faith.blogsky.com

ای تمام فکر من در روز و شب
ای همه هزیان من در سوز تب
ای نهان در پیکرم چون جان شده
همچو بوی گل به گل پنهان شده
آه ای والاترین سوگند من
ای نهان در گریه و لبخند من
ای به رگهایم چنان خون گم شده
در میان دیده ام مردم شده
ای شکوه آسمان در چشم تو
ای فدای قهر و ناز و خشم تو
ای بهشت دلکش موعود من
خون گرم زندگی در پود من
ای تمنّای دل تنهای من
ای چراغ روشن شبهای من
جز تو کی دارم بجز تو گفتگو
ای به گوشم گوشوارِ آرزو
گر که یاران غافلند از یاد من
از دل دیوانه ی ناشاد من
عشق تو چون در دلم باشد چه غم
چون که تا روز قیامت با توام
خلق می گویند گر او یار توست
مایه ی غم از چه در اشعار توست
گر دل او با دل تنگت یکیست
ناله های حسرتت پس چیست چیست
آه من دیوانه ام دیوانه ام
جز تو از خلق جهان بیگانه ام
دوستت دارم تو میخواهی مرا
باز می ترسم نمی دانم چرا
وای اگر روزی فراموشم کنی
با غم هجران هم آغوشم کنی
وای اگر نامم بمیرد بر لبت
یا فرو بنشیند این سوز تبت
آه می ترسم شبی طوفان شود
ساحل امید من ویران شود
گر ز دریا قطره ای هم کم شود
مرغ طوفان سینه اش پر غم شود
ای دلت دریای پاک و روشنم
مرغ بوطیمار این دریا منم

این شعر هم تقدیم به الهه ی عزیز

و در آخر هم

مرسیییییییییییییییییییییییییییییییی خیلی خیلییییییییییییییییی خیلیییییییییییییییییییییییییییییی قشنگ بود
مرسیییییییییییییییییییییی

سوده 1389/05/11 ساعت 00:14

سلاااام
خیلی قشنگ بود هر خطشو که میخوندم هی تحسینت میکردم عجب قشنگ نوشتی!!!!!
آخرش دیدم خودت ننوشتی؟!!!!
میدووستمت.........


ااااااا...خب ضایعم نکن دیگه دوس جونی
خب بلخره منم تحسین دارم دیگهههههه..خب بلخره خسته شدم اینو پیست کردم دیگهه

منم خیلییییییییییییی میدوستمت
مرسی که همیشه میای پیشم

سلام
متن قشنگی بود
احساسای قشنگی بود
اما...
سکوت می کنم
که با حرفام خرابشون نکنم...

سلااااااام
مرسی از نویسندش
خب...
بلخره منظورتو فهموندی کلک
اما خب...مرسی

امید 1389/05/11 ساعت 10:59 http://faith.blogsky.com

من که عرض کردم که.
رجوع شود به ایمیل

واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
.
.
.

[ بدون نام ] 1389/05/11 ساعت 13:21

من با دوریت زنده ام! و تو هر روز دورتر می شوی! و من هر روز زنده تر!

سوده 1389/05/11 ساعت 15:03

من کنجکاویم گل کرده بید این که بدون اسم از خودش عشقولانه در وکرده کی بید؟

سلام سوده جونم
والا منم نمیدونم کیه...
لابد آره واینا داریمو خبر نداریم

samin 1389/05/11 ساعت 23:59

سلااااااااااام
آقا من زودتر از تو اومدم تو وبلاگتااا ولی تو زودتر از من نظر دادی خلاصه گفتم که بدوووونی وقتی من نظر نمیدم هم هستم اینجا ضمناً وای وای وای وای چه اخلاقیس دارین شوما چرا تو وبلاگم نوشتی اسممو؟ ببخشید من مجبور شدم یه ویرایشش بکنم بووووس

سلااااااااااااااااام
بله میدونم
تازشم...خب...چد هس حالا؟
تازشم خب اااااااااااااااااااااااااا...یادم نبود خب
خب چرا دعوام میکنی؟

امید 1389/05/12 ساعت 13:18 http://faith.blogsky.com

سلام به همگی
سوده جون کسی که اسمش رو نمی نویسه و به این کارش ادامه میده، معنیش این هست که هویت و شخصیت نداره
به نظر من تمام کامنتهای بی اسم بهتره حذف بشن
البته خوب به راحتی میشه فهمید کار کیه
الهه جون تو بهترین الهه ی دنیایی
چشم حسودت کور
زبونش لال
گوشش کر
دست و پاش شکسته
زندگیش هزار بار بدتر از مرگ
عاقبتش دربه دری
و در روز جزا محشور با شیاطین

سوده 1389/05/13 ساعت 10:14

میگم آقا امید یاد این خانوم باجیا افتادم با این کامنت قبلیت!

امید 1389/05/13 ساعت 21:02 http://faith.blogsky.com


خوب سوده جون آخه من دوستامو خیلی دوست دارم و هر کس ناراحتشون کنه از همین اوفا میشه دیگه
بعدشم خوب الهه هم که دیگه اگه کسی ناراحتش کنه که خوب سه سوته کشته شده
:دییییی

سوده 1389/05/15 ساعت 00:36

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد