دهه 60 یا

 

 

 

پ.ن.ازون جایی که گفتم شاید شماهم به این خیل محترم اجتماع تعلق داشته باشین،بد نیست یه یاد آوری کوچولو بکنم  ..

پ.ن.2.ازون جایی هم دوباره که ،گفتم شاید مثه من شکمتون در حالت اهتضار؟!؟!(احتضار،احتظار،احتزار،اهتزار،اهتظار و الخ) به سر میبره،یه جک میگم،بخندین : 

زن به شوهرش میگه :شوهر همسایه هرروز صبح که میخواد بره سر کارزنشو میبوسه!تو چرا اینکارو نمکنی؟ 

میگه:آخه من که زنه رو خوب نمیشناسم...!!  

خب کافیه دیگه...زیادم خنده دار نبود 

 

پ.ن.3.دعا یادتون نره هاا

تکیه گاه

ای همه آرامشم از تو پریشانت نبینم

چون شب خاکستری سر در گریبانت نبینم

ای تو در چشمان من یک پنجره لبخند شادی

همچو ابر سوگوار این گونه گریانت نبینم

ای پر از شوق رهایی رفته تا اوج ستاره

در میان کوچه ها افتان و خیزانت نبینم

مرغک عاشق کجا شد شور آواز قشنگت

در قفس چون قلب خود هر لحظه نالانت نبینم

تکیه کن بر شانه ام ای شاخه نیلوفرینم

تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم

قصه دلتنگیت را خوب من بگزار و بگذر

گریه ی دریاچه ها را تا به دامانت نبینم

کاشکی قسمت کنی غم های خود را با دل من

تا که سیل اشک را زین بیش مهمانت نبینم

تکیه کن بر شانه ام ای شاخه نیلوفرینم

تا غم بی تکیه گاهی را به چشمانت نبینم

 

پ.ن.چندان ربطی به حال هوام نداره این پست ،اما به پای این آهنگ فوق العاده ی ستار ،کم گریه نکردم...

مدتها بود من و سکوتی مبهم، بدنبال فرصتی برای زندگی می گشتیم.

سکوت اتاق خالی زندگیم رو هیچ چیز جز صدای گاه گاه کودک همسایه نمی شکست.

به در و دیوار این اتاق خالی دل بسته بودم،.گاهی می ترسیدم اگه روزی دیوارهای اطاق زندگیم لب باز کنن برای حرف زدن، ممکنه چه چیزایی از دردای شبونۀ یه انسان رو لو بدن.

خیلی وقتا بهم می گفتن آفتاب پشت پنجره ها و دیوارهای خونۀ دلم طلوع کرده، اما من هیچوقت اجازه لذت بردن از این طلوع رو به خودم نمی دادم

کمتر روزی رو از زندگیم یادم میاد که حسرت تکرارش رو داشته باشم، ولی زیادن روزایی که دلم می خواد  با دستهای خیسم خاکشون کنم تو هزارتوی خاطرات بازنیافتنی

اما

این روزای خاص و خواستنی، دلم هوای پرسه زدن تو کوچه پس کوچه های زندگی رو داره

این روزا دلم می خواد هر چی دوربین هست دوروبرم برای ثبت لحظه هام به خدمت بگیرم

این روزا دلم می خواد هیچی رو از دست ندم و گاهی 24 ساعت هم برام کمه

این روزا پُرم از تو

همین روزایی که رویا های بافته شده ام رو توش پنهون کردمو تو رو هم 

همین روزایی که بهم احساس زندگی میدن و وقتی گاهی به اجبار کار و روزمرگی ازش میزنم بیرون ،انگار پر پروانگیم رو جا میذارم و میشم یه آدم ساده ی روزمره 

کاش میشد همین جا برای همیشه اُطراق کنم

برای همیشه این نگاه تو باشه که فکرامو می لرزونه و هوای تو باشه که میره و می شینه توی تموم وجودم

راستی می دونی می لرزم، گاهی که حتی فکر نبودنت سراغم میاد . می دونی ته می کشم. می دونی می میرم وقتی حس می کنم نیستی، وقتی حس می کنم می ری سفر، وقتی حتی برای ثانیه ای نبودنت میاد سراغم.

بدون که همه این حسـّا با نبودنت منو احاطه می کنه، هر چند زیاد به روت نمیارم و نمی گم

دلم مخواد برای همیشه من کلمه بسازم از تو و تو بزرگترین شعر ساخته ی دست من بشی... 

دارم ورق میزنم تقویم این همه روزِ پشت سر گذاشته رو و توی ورق زدنام این تویی که یه عالمه تجسم وتصویر برام نشوندی تو این روزنگار

این تویی که نمیدونم میشه همیشگی بشی یا نه؟ میشه حقیقی بشی یا نه؟و خیلی میشه های دیگه که پیش حضورت هر قدر کوتاه و نیمه کاره هیچه و من عاشق بودنتم 

یه زمانی باورامو کشته بودم اما حالا دارم دوباره پیدات می کنم، لای شعرام، لای نوشته هام، لای بغضام، لای بدیام، لای خوبیات، لای زندگیم دارم دوباره پیدات می کنم و دلمو میسپارم دستت، همون دست دوست داشتنیت که به اندازۀ فکرام و تنم گرمه وعطشش منو میبره به ملکوت، به اوج، به ارتفاع و به صعود

بذار همین جا ،کنار دلت توقف کنم  وهمین جا آرووم خواب گرم تو، چشامو بگیره

بزار توی خوابِ یه چشمه باهات زندگی کنم، نفس بکشم، بخوابم، بیدار شم و باورم بشه توی این خواب بلندم حقیقی شدی

چیه ؟فکر میکنی دیوونه ام؟خب شاید باشم.به تو که گفتم دیوونه تم 

و این یعنی من بلاخره تو فکرت یه جایی گرفتم واسه خودم، توی دلت جای خاصی دارم برای خودم که حتی نبودنت هم نمی تونه جامو ازم بگیره، جای یه آدم دیوونه با کلی هذیون رو

بذار همینجا توی فکرت توقف کنم ،پرسه هامو تموم کنم و بشینم کنج اتاقی که الان آغشته شده به عطر همیشگی تو ،و عطر نفسهات که تو زندگیم پیچیده 

عزیز دلم، یادمون باشه عاشقی یاد گرفتنی نیست و هیچ مادری گریه رو به کودکش یاد نمی ده و من بی یاد گرفتن و بی اکتساب، دوستت دارم

عزیز دلم، همیشه گفتم و باز می گم که جوری همو دوست داشته باشیم که اگه رفتنی در کار بود نسوزونیم، آتیش نزنیم و نشکنیم

عزیز دلم، باز من می مونم و صبر، من می مونم و بی قراری، من می مونم و نیاز، من می مونم و خیال شیرینت و تو بمون و صداقت گرم یک حضور  

                                                  متن کامل از وبلاگ دغدغه های یک مرد 

پ.ن.1.سلام..میدونم اصلا این کار درستی نیست که هی  از وبلاگ های بقیه مطلبی رو قرار بدم ،اما این متن واقعا معرکه بود...شاید از دید من...  

بعدم خب نویسنده این  متن قشنگتر از  من بلد بود حرف بزنه..رودروایسی که نداریم  

پ.ن.2.همه چی هم آرومه..خیلی هم خوشحالم..