۳۳ پلو پفک به مرغابیا

 

 سلام 

جاتون خالی دیروز بعد از اینکه یکی از وحشتناک ترین امتحانای ترممونو دادیم..(البته با توجه به اینکه بسیااااااااااار عالی شد...!!!!!)فرگاز(فرناز) پیشنهاد داد مام تصمیم گرفتیم بریم ۳۳ پل به پرنده ها(به قول فرگاز مرغابیا)پفک بدیم... 

اما جاتون خالی خیلی باحال بود  

(اینم عسک منو فرنازو شبنمو سمیه...)

 

 

(اینم رودخونه و ۳۳ پلو مرغابیا...) 

 

پ.ن.۱:اگه شمام فکر میکنین آخرش این مرغابیا اسهال(پوزش میخام)میگیرن بتون حق میدم .مام ۱۰۰۰بار به فرناز گفتیم انقد به این زبون بسته ها این رنگای شیمیایی رو نده به خرجش نمیره .بس که دختر ماهیه و دلش برا همه میسوزه 

پ.ن.۲:من اولیم از طرف چپ(میدونم بی صبرانه منتظر بودین اینو بگم)ُ و فرگاز قصه ما هم بقلی منه   

پ.ن.۳:راستی دیشب فیلم ۲۰۱۲ رو دیدم...از یه طرف باید بگم بی نظیر بود از طرفی آدمو به فکر فرو میبرد زیاد...که چقد ما دنیا هامونو بزرگ میکنیمو چقد زندگیو سخت میگیریم که آخرش...(تعریف نمیکنم باید فیلمو ببینین تا شما بگین آخرش...)

پ.ن.۴اگه تا فردام پی نوشت بنویسم شمام میشینین میخونین!!!!! 

قصه ما به سر رسید؛قصه ی ما دوروغ نبود

کوچه

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم،خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم

شدم آن عاشق دیوانه که بودم

در نهانخانه ی جانم ،گل یاد تو ،درخشید

باغ صد خاطره خندید،

عطر صد خاطره پیچید:

یادم آمد که شبی با هم  از آن کوچه گذشتیم

پر گشودیم و در آن خلوت دل خواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.

تو،همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.

من همه،محو تماشای نگاهت.

آسمان صاف و شب آرام

بخت خندان و زمان رام

خوشه ماه فروریخته در آب

شاخه ها دست بر آورده به مهتاب

شب و صحرا و گل و سنگ

همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید،تو به من گفتی:

-«ازین عشق حذر کن!

لحظه ای چند بر این آب نظر کن،

آب آیینه عشق گذران است،

تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،

باش فردا،که دلت با دگران است!

تا فراموش کنی،چندی ازین شهر سفر کن!»

با تو گفتم:«حذر از عشق!؟- ندانم

سفر از پیش تو؟هرگز نتوانم،

نتوانم!

روز اول که دل من به تمنای تو پر زد،

چون کبوتر،لب بام تو نشستم

تو به من سنگ زدی،من نه رمیدم،نه گسستم...»

باز گفتم که :«تو صیادی و من آهوی دشتم

تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم

حذر از عشق ندانم،نتوانم!»

اشکی از شاخه فرو ریخت

مرغ شب،ناله تلخی زد و بگریخت...

اشک در چشم تو لرزید،

ماه به عشق تو خندید!

یادم آید که:دگر از تو جوابی نشنیدم

پای در دامن اندوه کشیدم.

نگسستم،نرمیدم.

رفت در ظلمت غم،آن شب و شب های دگر همنه گرفتی دگر از عتشق آزرده خبر هم،

نکنی دیگر از آن کوچه گذر هم...

بی تو،اما،به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!

                                                        

                                                        فریدون مشیری

پ.ن. باتشکر از فرناز جونم  

پ.ن.۲ لطفا ادامه مطلبم بخونین پاسخ به شعر کوچه هس 

پ.ن.۳ بازم با تشکر از فرناز جونم

ادامه مطلب ...

کفشدوزک

مطالبی علمی و جالب راجع به کفشدوزک ها 

ادامه مطلب ...

سکوت

یکی می پرسد :اندوه تو از چیست؟سبب ساز سکوت مبهمت کیست؟ 

برایش صادقانه می نویسم...برای آنکه باید باشد و نیست

وصف حال

حداقل اگه وصف حال الانم نباشه وصف حال دقیقا یه ماه پیش منه

 .

دلیل اینکه آروومم  امید لمس دستاته 

همین لبخند پنهانی کنار لهن گیراته  

دلیل اینکه تنهایی  همین دستای تنهامه 

همین دنیای تاریکم همین تردید چشمامه 

شبیه حس پژمردن چار شک بی رنگی 

من آرومم تو تنهایی حقیقت داره دلتنگی 

هنوزم میشه عاشق شد هنوزم حال من خوبه 

ببین دنیا پر از رنگه هنوزم عشق محبوبه 

تو دلگیری نمی دونی چه رویایی به من دادی 

اگه فکر می کنی سردم برو رد شو تو آزادی  

نمیدونی چقدر سخته تو پشت نبض دیواری 

نمیدونم تو این روزا    چه احساسی به من داری 

نه اینکه سردو مغرورم   نه اینکه دور از احساسم 

بذار دست دلم رو شه  بذار رویا رو بشناسم 

تموم شهر خوابیدن من از عشق تو بیدارم  

یه روزی میفهمی از چشمام چه احساسی به تو دارم  

غربت

ایستاده ام با قامتی غروبین 

در انتظار رسیدن رفتن تو 

مانده ام حیران در چگونه گذراندن فصل غربت تو  

می روی و من به ظاهر مانده ام 

اما،اما دلم با تو راهی شد  

شاید یک کمی از احساس غربتم بکاهد 

و یا کمی از غربت لحظه هایم کم کند 

می آیی می دانم ،در چشمانت در نگاهت......!!!! 

می خواندم با آهنگی پر امید 

کاش میشد دست هایم را پر از معنای نگاهت می کردم و بر گردنت می آویختم 

تا این احساس برای همیشه در تو باقی بماند.......

زیبا

زیبا!زیبا هوای حوصله ابریست 

چشمه ای از عشق ببخشایم تا رو به آفتاب شوید دلتنگی را 

زیبا!چشم تو شعر،چشم تو شاعر است 

و من دزد شعر های چشم تو هستم  

دست مرا بگیر و کوچه های محبت را با من بگرد...

خوشبینی

در دهستان اصالت های عشق 

می توان شبنم فروشی ساده بود 

می توان پای اجاق عاطفه 

چای خوش رنگ محبت دم نمود

من به خودم امیدوارم.دیگران فقط دو نقطه بیشتر از من دارند

فقط دخترا!

این اولین پست منه... 

لطفا دخترا بخونن...

ادامه مطلب ...